جدول جو
جدول جو

معنی میان قالی - جستجوی لغت در جدول جو

میان قالی
قالی که در وسط اتاق افکنند و بر دو سوی آن، دو کناره، و بر سر آن، سرانداز افکنند، قالی عریض که میان دو کناره زیر سرانداز گسترند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند، میان قد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان داری
تصویر میان داری
میان دار بودن، شاخص و رهبر بودن در میان جمعی
میان داری کردن: کنایه از در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلب توجه کردن، برای مثال میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میان داری (حافظ - ۸۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
(یامْ)
مرد متوسطقامت. (آنندراج). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). میانه بالا. میانه قد. آنکه قدش نه بلند باشد نه کوتاه. متوسطقامت. (از یادداشت مؤلف). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). ربعه. که قدی متوسط نه بلند و نه کوتاه دارد. که قامتی باندام دارد نه درازی دراز و نه کوتاهی کوتاه. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه بالا شود
لغت نامه دهخدا
(یامْ)
میان پا. میان پاچه. (ناظم الاطباء). رجوع به میان پا شود، آلت مردی. آلت رجولیت. شرم مرد. (یادداشت مؤلف) :
تا سیم بود، بود میان پایشان چو سیم
دادیم سیم و کرد میان پای فی البطون.
سوزنی.
، دبر. (یادداشت مؤلف) :
تا سیم بود، بود میان پایشان چو سیم
دادیم سیم و کرد میان پای فی البطون.
سوزنی.
، شرم زن. شیب زن. فرج. شرم. قبل. مقابل دبر. (یادداشت مؤلف) :
به بذله گفت به داماد هرچه خواهی هست
در آستین میان پای دخترش تیار.
حکیم شفائی.
، زیرجامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نه پیر و نه جوان، میان این دو، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام شبه جزیره ای است در شمال خلیج گرگان و طول آن در حدود 60 و عرض آن 1/5 تا 6 هزار گز است اراضی شبه جزیره بوته زار بلند و مرتع گاوداران تراکمه محسوب و زراعت صیفی نیز در آن معمول است. در انتهای خاوری شبه جزیره مقابل بندر شاه آبادی آشورآده واقع شده که شعبه مهم شیلات مجهز به تمام وسایل در آن واقع است. در قسمتهای دیگر شبه جزیره نیز شعبه های شیلات در آشور بزرگ و میان قلعه و جز آن وجود دارد که ماهیهای خود را با اتومبیل به آشور کوچک می فرستند. بر اثر عقب نشینی آب دریا بتدریج بر عرض شبه جزیره افزوده می شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
صفت میانه حال. دوری از دو طرف افزونی و کمی. اعتدال. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه حال شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حالت میانه سال. کهولت. کهل. دومویی. دومویگی. داشتن سنی در میان جوانی و پیری. نه جوان و نه پیر بودن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کاواک، (ناظم الاطباء)، میان تهی، اجوف، مجوف، کاواک، توخالی:
اگرچه نیست چو من در جهان میان خالی
گر از میان بروم میشود جهان خالی،
مسیح کاشی،
و رجوع به میان تهی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
حالت و صفت میان ساله و میان سال. میانه سال بودن. سنین عمر میان جوانی و پیری. (یادداشت لغت نامه). ذات العویم. (دهار). و رجوع به میان سال شود
لغت نامه دهخدا
میان تهی کاواک به جز عمود نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است (لبیبی) آنچه که داخل آن خالی باشد میان تهی. یا توپ میان خالی. تهدید طرف بدون داشتن اسباب و وسایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه سالی
تصویر میانه سالی
میانه سال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان سال
تصویر میان سال
نه پیر و نه جوان، میان این دو
فرهنگ لغت هوشیار
اجوف، پوک، کاواک، میان تهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ا توابع قره طغان شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
برنجی که از نیم دانه بزرگتر و از برنج معمولی ریزتر استبرنجی
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی اصلی شالیزار که محل انشعاب آبراهه های متعدد زمین استنام
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شبه جزیره ی میان کاله
فرهنگ گویش مازندرانی